جدول جو
جدول جو

معنی عقده برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

عقده برداشتن
(بُ دَ)
غم یا عقدۀدل برداشتن. غم و غصۀ دل از بین بردن:
دوشم از خاک لب او به تبسم برداشت
یک به یک عقده ام از دل به تکلم برداشت.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عقده برداشتن
غم یا عقده دل برداشتن، غم و غصه دل از بین بردن
تصویری از عقده برداشتن
تصویر عقده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرده برداشتن
تصویر گرده برداشتن
طرح کردن یا کپی برداشتن از روی تصویر یا نوشته ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده برداشتن
تصویر پرده برداشتن
پرده از روی کسی یا چیزی کنار زدن
کنایه از حقیقت کاری را آشکار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم برداشتن
تصویر قدم برداشتن
حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ دَ / دِ تَ)
طراحی کردن.نوعی عکس برداری با خاکۀ زغال و جز آن:
شد غبارآلوده خط روی چون گلنار تو
حسن گویی گرده برمیدارد از رخسار تو.
سعید اشرف (از آنندراج).
(گر) از خاک مانی قلم داشتی (؟)
ز دشت نجف گرده برداشتی.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیده برداشتن
تصویر دیده برداشتن
انتظار کشیدن منتظر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده برداشتن
تصویر پرده برداشتن
پرده برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادت برداشتن
تصویر عادت برداشتن
ترک عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
با خاکه زغال و غیر آن تصویر چیزی را طرح کردن طراحی کردن: شد غبار آلوده خط روی چون گلنار تو حسن گویی گرده بر میدارد از رخسار تو. (سعید اشرف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادت برداشتن
تصویر عادت برداشتن
((~. بَ تَ))
ترک عادت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصه برداشتن
تصویر قصه برداشتن
((~. بَ تَ))
عرض حال دادن، دادخواهی نمودن
فرهنگ فارسی معین